جدول جو
جدول جو

معنی تراش زدن - جستجوی لغت در جدول جو

تراش زدن
(قَ دَ)
تراشیدن و ستردن موی. (آنندراج) :
خط را زدی تراش و جهان در ندامت است
مصحف سپید گشت نشان قیامت است.
عبدالرزاق فیاض (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تراشیدن
تصویر تراشیدن
ستردن موی از بدن با تیغ، جدا کردن پوسته یا ورقه های نازک از چوب یا فلز با رنده یا سوهان یا چرخ، تراش دادن، صاف کردن چوب یا تخته، خراشیدن و پاک کردن چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راه زدن
تصویر راه زدن
در بیابان و میان جاده جلو کسی را گرفتن و اموال او را ربودن، غارت کردن اموال مسافران در راه
در موسیقی سرود گفتن و نواختن آهنگ موسیقی، برای مثال چه راه می زند این مطرب مقام شناس / که در میان غزل قول آشنا آورد (حافظ - ۲۹۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاش زدن
تصویر شاش زدن
نم زدن به چیزی
شاشیدن، میختن، گمیختن، ادرار کردن، میزیدن، شاشدن، گمیزیدن، چامیدن، گمیز کردن، شاریدن برای مثال نشست و سخن را همی خاش زد / ز آب دهن کوه را شاش زد (رودکی - ۵۴۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تار زدن
تصویر تار زدن
نواختن تار
فرهنگ فارسی عمید
(بَ غِری دَ)
فریاد زدن. نعره زدن. بانگ زدن
لغت نامه دهخدا
(نُ / نِ / نَ هَُ تَ)
طعام یا جز آن را با ترشی آمیختن
لغت نامه دهخدا
(دَ)
عبارت از آن است که مانند چیزی که خواسته باشند بسازند و آن چیز که ساخته شود، بعینه مانند منقول عنه گردد. (آنندراج) ، تراش کردن درخت، بریدن شاخه های زاید آن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، تراشیدن ریش. (ایضاً) ، تراشیدن. برداشتن از روی چیزی با آلتی برنده. (ایضاً) :
بقوت تو من از جملۀ بنی آدم
تراش کردم چیزی چو کفشگر ز ادیم.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(قَ دَ)
تراشیدن، بریدن شاخهای زاید و کوچک درخت را تا شکلی بهتر گیرد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(فَ تَ)
چون روستائی در شهر وارد شود بازاریان ترازوی مس یا برنج بردارند و در قفای او روان شده آن ترازو را بهم زنند تا آوازی از آن برآید و مردم شهر مطلع شده هنگامۀ ریشخند گرم کنند. (آنندراج) :
از پی عقل، جنون گرم ترازو زدن است
شهر دیوانه کند مردم صحرایی را.
ملا سالک قزوینی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
نغمه سرایی کردن:
سودای زهد خشکم بر باد داده حاصل
مطرب بزن ترانه ساقی بیار باده.
جمال الدین سلمان (از آنندراج).
آتش ز دمم زبانه می زد
شوق از قلمم ترانه می زد.
فیضی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
چپاول و غارت کردن. کلمه تاراج در قدیم گاهی با زدن صرف میشده است: و مالهای ایشان جمله تاراج زد. (فارسنامۀ ابن بلخی). اگر مزدک خزانۀ تو تاراج زند منع نتوانی کردن چون متابع رای او شدی. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 87). رجوع به تاراج شود
لغت نامه دهخدا
(تِ کَ دَ)
مقرر داشتن. مقرر کردن:
به سوی هند قرار فرار زد شه زنگ
چو قوقۀ کله شاه چین نمود از دور.
بدر چاچی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تراشیدن
تصویر تراشیدن
خراشیدن و پاک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفال زدن
تصویر تفال زدن
فال گرفتن فال زدن تفال فرمودن تفال زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تار زدن
تصویر تار زدن
نواختن تار (آلت موسیقی)، فروختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راه زدن
تصویر راه زدن
غارت کردن مسافران در جاده قطع طریق، سرود گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرار زدن
تصویر قرار زدن
مقررداشتن معین کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاراج زدن
تصویر تاراج زدن
تاراج کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تراشیدن
تصویر تراشیدن
((تَ دَ))
ستردن موی به وسیله تیغ از بدن، سابیدن چوب یا فلز به وسیله سوهان یا رنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترانه زدن
تصویر ترانه زدن
((~. زَ دَ))
آواز خواندن
فرهنگ فارسی معین
فال گرفتن، به فال نیک گرفتن، مروا کردن، تفال نمودن
متضاد: تطیر کردن، مرغوا زدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
روشن وخاموش کردن (چراغ خودرو) ، علامت دادن، چراغ دادن، چشمک زدن، اشاره کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از برش زدن
تصویر برش زدن
Clip
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تراشیدن
تصویر تراشیدن
Carve, Whittle
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تراشیدن
تصویر تراشیدن
вирізати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از برش زدن
تصویر برش زدن
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تراشیدن
تصویر تراشیدن
rzeźbić
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از برش زدن
تصویر برش زدن
ciąć
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از برش زدن
تصویر برش زدن
обрезать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از برش زدن
تصویر برش زدن
обрізати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تراشیدن
تصویر تراشیدن
schnitzen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از برش زدن
تصویر برش زدن
clippen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تراشیدن
تصویر تراشیدن
вырезать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تراشیدن
تصویر تراشیدن
雕刻 , 削
دیکشنری فارسی به چینی